تا حالا نصفه شب چیزی ننوشته بودم
آدم اونقدر تنهاست و دلش میگیره که نمیدونه چی بنویسه.فقط الان میفهمم که ناراحتم.دلم میخواست الان یکی پیشم بود که باهاش حرف بزنم.تنهایی رو دوست دارم،ولی نه الان....
خدایا!!!!کاش حرف میزدی باهام.ولی نه،میترسم ازت.تو میدونی من چه عوضی ای هستم،ولی بقیه نمیفهمن.
ول کن.میخوام تنها باشم!!!!!!!