بهش گفتم بیا بریم مستر پیچ شلوار بخریم.گفتش زنگ بزن ببین آورده یا نه،بیخود نریم علاف شیم.گفتم بریم مستر پیچ شلوار بخریم.گفتش میگم زنگ بزن.گفتم نمی زنم،میای بریم مستر پیچ شلوار بخریم؟گفتش نه.اومدم بیرون.رفتم مسجد.نماز خوندم.یه خرده آروم شدم.وقتی اومدم بیرون بازم دیدمش.گفتش اینجایی؟گفتم آره.گفتش بیا.برد منو باز تو خونه.گفت بده زنگ بزنم مستر پیچ ببینم آوردن یا نه.گفتم نمی خوام.بیا همین جوری بریم مستر پیچ.گفتش نه.آخرش هم نفهمید من با مستر پیچ کاری نداشتم.میخواستم فقط با اون برم بیرون...
یه بار از میس لمون ;) فقط خرید کردم، اونم یه پیرهن گلگلی صورتی و زرد و آبی :)
نمیدونم چرا این دفعه اسم اصلیم رو نوشتم اگه میخوای عوضش کن
این مستر پیچ خیلی خارجیه من تا حالا نشنیده بودم
حالا سجاد نگفتی این کی بود که میخواستی باهاش بری بیرون :-؟ من کنجکاو شدمااااا فکر نکنی فضولم :))
هر کی بوده حیف شد باهات نیومد چون مطمئنا بهش خوش میگذشت
این تاییدته که منو کشتـــــــــــــــــــــــــــــه :)))
این آخری هم واسه اینکه حرصم رو خالی کنم :دی
میگم اسمت رو هم عوض کن دیگه غرغرو نیستی :))