دیشب حالم بد بود.خیلی خیلی بد.می خواستم با یکی حرف بزنم.هر چی فکر کردم با کی هیچ کس به ذهنم نیومد.به کی زنگ میزدم؟بچه محل هام که تا حالا با هیچ کدوم سلام علیک نکردم؟با هادی که دوست خوبمه؟که مسخره ام کنه؟با ممد که دوست جون جونیمه؟از کجا پیداش کنم؟اون کاشان و من اینجا.موبایل هم نداره.با سهیل که وقتی یه بار جلوش گل نرگس خریدم گفتش مثه دخترها می مونی؟با بارون خانوم جون که وقت معمولیش محل سگ بهم نمیذاره،چه برسه به ساعت 1:30 نصفه شب.با نازلی که مطمئن بودم جوابمو میده،ولی من اینجا،اون اونور دنیا.با ساناز؟که همیشه ی خدا موبایلش خاموشه و تازه خودش هم کم غم و غصه نداره.
مجبور شدم،به خدا اگه با یکی حرف نمیزدم میترکیدم.قلبم درد گرفته بود.اس ام اس زدم به ماه بانو.هر چند قصد داشتم دیگه کاری باهاش نداشته باشم،ولی اون هر چی بود به حرفم گوش می داد،حتی اگه ...
تنهام،خیلی خیلی تنهام
ببخشید که لوسم.تک پسرم.کاریش نمیشه کرد.هر کاری کردم خودمو عوض کنم نتونستم
خدا جون ممنون بابت همون چزغله برفی که فرستادی
ممنون از لطفت سجاد جون .. منم اینجا نقش هویج رو ایفا میکنم دیگه ؟ .. به خدا گیر دستم بیفتی کتکه که میخوری !
یعنی چی که فقط با ماه بانو اس ام اس بازی میکنی ؟ ( حالا نه که من خیلی اس ام اس دارم )!!
اما به هر حال میتونستیم تلفنی صحبت کنیم .. نبینم از این کارای بدبد بکنیاا !
فکر میکردم حالا که آدرس اینجا رو به من دادی ، حداقلش اینه که با من یکم احساس راحتی میکنی ..
اما زهی خیال باطل .. بدجورم باطل
اگه خودت بودی روت می شد اون موقع زنگ بزنی؟
بعدشم...هیچی ولش
حالا خوبی؟
آره خوبم
ببخشید تند گفتم.اعصابم خیلی خاکشیر بود.
وا .. آره .. چرا روم نمیشد ؟
دوستی به درد همین وقتا میخوره .
بعضی وقتا حالم از این فاصله ها به هم میخوره،واسه همین چیزاست!!!
وقتی میام ایران،تقریباً هر روز 1 الی 2 ساعت و هر شب 2 الی 3 ساعت تلفن حرف میزنم! اونوقت وقتی میام
اینجا سکوت موبایلم هم اعصابم رو داغون میکنه :((
کاش بودم،میدونی که پایه حرف زدنم