کار،کار،کار،کار
خسته ام.
کی میدونه آدم کی آدم میشه.
کاشکی دلم هیچ وقت چیزی نمیخواست.
یه غم عجیب چند ماهه افتاده دنبالم.تو اوج خنده یهو میبینم میاد جلوم.هم دوستش دارم هم ازش بدم میاد.
الان چند وقتمه؟
بابا بی خیال ناز کردنم حدی داره.
هی تو!!!هیچی،ولش کن
نظرات 2 + ارسال نظر
بارون دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1384 ساعت 22:11

بزرگ شدی دیگه :)

خوشحالم هنوز یادته :)
ولی این بزرگ شدن،مثه بزرگ شدن گفتن مامان هاست به بچه های ۲ ساله شون.بزرگ شدن،ولی حالا حالاها راه دارن :)

ارشی سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1384 ساعت 23:28

غرغرو جون!!چه کاری از دست من بر میاد واست انجام بدم؟؟چرا انقدر غم داری؟
ببینم این جمله ات خیلی مشکوک بود < الان چند وقتمه؟ > نکنه تولدت بوده و به ما خبر ندادی؟؟؟
سانسور نداشتیماااااااا :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد